فیلمی از گفتگو با فرزندان عامل حمله مرگبار به سفارت آذربایجان | ماجرا چیست؟
تاریخ انتشار: ۷ بهمن ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۶۹۴۹۲۶۲
رکنا نوشت: خروج غیرقانونی گلنار علیوا همسر مرد حمله کننده به سفارت آذربایجان در تهران در گفتگو با دختر بزرگ خانواده فاش شد. هنوز سفارت آذربایجان پاسخی به چگونگی خروج این زن که اهل باکو بود و در ایران با یاسین ازدواج کرده بود، نداده است. گفتگو با دختر بزرگ و پسر 11 ساله این خانواده را ببینید.
ساعت ۸:۳۰ دقیقه امروز جمعه بود که ماشین مقابل سفارت آذربایجان در حوالی نیستان سوم در خیابان پاسداران ترمز کرد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
بعد از این حمله به سفارت آذربایجان، یک نفر به قتل رسید و دو نفر زخمی شدند که به سرعت پلیس اقدام به دستگیری ضارب کرد.اما با این حال گرچه موضوع اختلاف خانوادگی و حمله ناموسی خوانده می شد اما شاهد این مسئله بودیم که روایت های گوناگون و دروغینی در فضای مجازی در حال پخش شدن است کما اینکه تنها مسئله و مهم ترین مسئله ای که نادیده گرفته شد، بچه هایی بودند که با این مرد به سفارت رفته و طبیعتا شاهد اتفاقات امروز صبح بودند.
کد ویدیو دانلود فیلم اصلینگار دختر ۲۲ ساله یاسین مرد حمله کننده به سفارت آذربایجان، در گفتوگو با خبرنگار حوادث رکنا درباره ارتباط پدر و مادرش با یکدیگر و حوادث اخیر گفت: پدر و مادرم با یکدیگر مدت ها اختلاف داشتند. پدرم شغل آزاد دارد و مردی است که همیشه در حال دعوا کردن و آزار دادن مادرم بود و حتی گاهی مرا نیز آزار می داد. البته او اعتیاد نداشت ولی چون همیشه باید حرف حرف خودش می بود، مشکلات زیادی را در رابطه با ما و مادرم به وجود می آورد.
او ادامه داد: پدر من به دلیل حرف های خانواده مادرم، فکر می کرد که او در سفارت پنهان شده است. البته من با مادرم - گلنار علیوا - ارتباط تلفنی داشتم و می دانستم که او به صورت غیرقانونی به آذربایجان رفته است ولی این موضوع را به خاطر اینکه می ترسیدم آسیبی به مادرم برساند، به او نگفتم.
گلنار علیوا اهل باکو بود!
نگار با بیان اینکه مادرش اهل باکو است خاطر نشان کرد: پدر من هیچ وقت دلیلی برای کارهایش نمی آورد، و حتی به ما هم نگفت که چرا به تهران می آییم و تازه من صبح امروز بعد از اینکه اسلحه را در دست او دیدم، فهمیدم که او می خواهد چه کاری بکند. حتی دم سفارت به او گفتم که مادرم اینجا نیست و نباید این کار را بکنی ولی خب پدرم کار خودش را کرد.
او در پایان با بیان اینکه لحظه حادثه خیلی وحشتناک و ترسناک بود تاکید کرد: داد و فریاد و فحاشی بابام خیلی سنگین بود و او هیچکس را داخل سفارت نمی شناخت اما میگفت چون زن مرا دزدیده اند باید اینجا تلف شوند.
در ادامه نوید یازده ساله فرزند دیگر این مرد درباره اتفاق امروز اظهار کرد: منم امروز در محل بودم و حتی به پدرم حرف های خواهرم را گفتم اما گوش نکرد چون تابستان به تهران آمدیم و او شناسنامه مادرم را به مامور سفارت نشان داد که مادرم اینجا هست یا نه که آنها به جای پاسخگویی به ما حتی می خواستند، آن شناسنامه را از او بگیرند که پدرم آن را نداد
او ادامه داد: چند نفر از اتفاقات امروز فیلمبرداری می کردند و از آن طرف نیز پدرم فقط شلیک می کرد. صدای من هم وقتی داد می زدم که بابا نکن، بابا نکن شنیده نمی شد.
منبع: خرداد
کلیدواژه: حمله سفارت آذربایجان سفارت آذربایجان بابا نکن
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.khordad.news دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «خرداد» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۶۹۴۹۲۶۲ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
جدال زن ۶۰ ساله و خرس در ارتفاعات پیرانشهر
زن ۶۰ساله برای چیدن گیاهان دارویی راهی ارتفاعات شهرستان پیرانشهر رفته بود، هدف حمله خرس قرار گرفت، اما به طرز معجزهآسایی از این جدال هولناک جان سالم به در برد.
به گزارش همشهری آنلاین، این حادثه سهشنبه ۲۸ فروردین رخ داد. آن روز زنی ۶۰ساله به نام ازیزه به همراه شوهرش برای تفریح و چیدن گیاهان دارویی راهی ارتفاعات روستای «گرگول» پیرانشهر در آذربایجان غربی شده بودند که این حادثه رخ داد.
ناصر ابراهیمیآذر، پسر ازیزه درباره این اتفاق، میگوید: روز سهشنبه ۲۸ فروردین ماه بود که مادر و پدرم برای تفریح و گردش از شهرمان نقده راهی روستای گرگول پیرانشهر شدند.
آنها صبح زود از خانه خارج شدند و در ارتفاعات روستای گرگول شروع به گشت و گذار کردند و گیاهان دارویی چیدند. بعد از مدتی پدرم از مادرم جدا شد و حدود ۳۰۰ – ۴۰۰ متر از هم فاصله گرفتند و او به سوی ارتفاعات رفت. مادرم نیز همان اطراف همچنان به گشت و گذار و چیدن گیاهان دارویی مشغول شد تا اینکه آن حادثه رخ داد.
وی ادامه داد: حوالی ساعت ۱۲، وقتی مادرم سرگرم چیدن گیاهان کوهی و گشت زدن در ارتفاعات بود، ناگهان خرس به سوی به او حمله کرد. خرسی که به گفته مادرم هیکلش چندین برابر او بود. آنطور که از زبان مادرم شنیدم، خرس از پشت یک صخره بیرون آمد و ناغافل به سوی مادرم رفت و به او حمله کرد. با چنگالش چندین بار به صورت مادرم ضربه زد و جراحات عمیقی در صورت، گوش و چشمش ایجاد و مادرم را بیحال کرد.
بعد هم با دندانهایش از شانه مادرم گرفت و حدود ۲۰ تا ۳۰ متر او را روی زمین کشید و با خود برد. اما هنوز هم نمیدانیم که چه اتفاقی افتاد که خرس از تصمیمش برای بردن مادرم منصرف شد و او را همانجا رها کرد و رفت. هر چه بود، باعث شد مادرم به طرز معجزهآسایی نجات پیدا کند.
زن ۶۰ساله در جریان حمله خرس به شدت دچار جراحت و خوریزی شده بود. او که خود را از چنگال خرس رها یافته دید، همه توانش را جمع کرد تا با گوشیاش ماجرا را به همسرش اطلاع دهد.
پسرش میگوید: مادرم گوشی موبایلش را از جیبش درآورد و شانسی که آورد، آن نقطه آنتن داشت و به سرعت ارتباط برقرار شد و ماجرا را برای پدرم تعریف کرد. اما آنقدر ماجرا غیر قابل باور بود که پدر فکر کرد یک شوخی است. به همین دلیل به آرامی به سوی مادرم برگشت، اما وقتی مادر را زخمی و بی رمق دید، وحشتزده او را به ماشین منتقل کرد و به یکی از بیمارستانهای نقده برد.
به گفته پسر ازیزه در بیمارستان با دیدن صورت زخمی و خونی آزیزه، پزشکان سریعا او را به اتاق عمل بردند و بینی شکستهاش را عمل کردند، صورتش را بخیه زدند و جراحاتش را پانسمان کردند.
پسر ازیزه ادامه میدهد: بعد از عمل جراحی بر روی مادرم منتظر هستیم تا ببینیم که چشمش چقدر آسیب دیده است. به غیر از چشم، صورت و بدن مادرم نیز به شدت زخمی شده و او همچنان در بیمارستان است تا به طور کامل بهبود یابد.